صفحه اصلي انجمن سايتثبت نامآرشيو نقشه سايتطراح قالب تماس با ما | |||
تبلیغات
ﺳﺎﻝ ﮔﺬﺷﺘﻪ ، ﻳﮏ ﺟﻔﺖ ﮐﻔﺶ ﺧﺮﻳﺪﻡ ﮐﻪ ﺭﻧﮕﺶ ﻗﺸﻨﮓ ﺑﻮﺩ ، ﺍﻣﺎ ﺍﻧﺪﮐﻲ ﭘﺎﻫﺎﻳﻢ ﺭﺍ ﺁﺯﺭﺩﻩ ﻣﻲ ﮐﺮﺩ… ﺧﺮﻳﺪﻡ ، ﭘﻮﺷﻴﺪﻡ ، ﺧﻴﻠﻲ ﮔﺬﺷﺖ ﺍﻣﺎ ﺟﺎ ﺑﺎﺯ ﻧﮑﺮﺩ ، ﻓﻘﻂ ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻥ ﻫﺎﻱ ﭘﺎﻳﻢ ﺭﺍ ﺁﺯﺭﺩﻩ ﻣﻲ ﺳﺎﺧﺖ .
اما شاید زخم عمیقی که بر روی انگشتان پایم بر جا مانده تا سالیان سال باقی بماند... گاهی باید جسارت آزاد شدن را داشت... گاهی باید بگذاری دلت از همه چیزها و همه کسانی که وابستگی به بودن شان رنجت میدهد، آزاد شود... می دانی؟ "هراس از دست دادن هاست" که آدم را به مرز تحقیر شدن می رساند... به مرز تن دادن به چیزهایی که باورشان نداری... به مرز پذیرفتن کارهایی که دوست شان نداری... به مرز نابود شدن... دیده نشدن... تنها شدن... اما وقتی تمام قفس های دلت را بگشایی، آنچه که سهم تو از زندگی و عشق و ... باشد می ماند، و هر چه رفتنی ست می رود ... برچسب ها: هراس از دست دادن ,پند و اندرز ,حکایت بزرگان ,
زمان ارسال:چهارشنبه 28 آبان 1399
نویسنده:مهسا روزمهر
بازديد:262
ارسال نظر براي اين مطلب
|
آخرین مطالب
مطالب تصادفي
نویسندگان وبلاگ
آرشیو
|